کُنجِ دنجِ مجآزیم



.

سلام به خودم اومدم و باز حس کردم وقتشه به خودم برگردم. دقیقا همین متن.همین موزیک.از سیامک عباسی جانم خواننده مورد علاقه م منو کشوند به اینجا.به نوشتن درست و حسابی تو وبلاگم. با اینکه روزانه هزار کلمه رو تایپ میکنم اما نوشتن از خودم و شرایطم برام سخت شده. اما بسه.دیگه پا پس کشیدن از همه چی بسه. شاید اگر بخوام به صورت ماهانه تو وبلاگم بنویسم.این دفعه آخرین بار یا یکی دوتا مونده به آخرین بارهایی :)) باشه که دارم تو وبلاگم جیزی مینویسم به

.

سلام سلام وبلاگ خوبم. کلی حرف دارم که رو دلم مونده.این چند ماه به شدت مشغول کار بودم و نوشتن تو وجودم کم رنگ شده بود.ولی آشتی کردم و زود میام برات مینوبسیم.آخه میدونی دیگه تاریخ ناب هر سالمون تو آذر ماه هست. قالب وبلاگ رو هم عوض کردم و شازده کوچولو گذاشتم + خدای عزیزم عاشقتم.شکرت بابتِ همه چی.مخصوصا حضور یآر

.

باید لایه لایه‌ی پوسته‌ام را بشکافم. پوسته‌ای از گه و کثافت که زیرش هم باز گه و کثافت هست و زیر آن هم گه و کثافت. هی همینطور تا ته گه و کثافت هست. خشم هست. حسادت هست. تنفر هست. غرور هست. ترس هست. بعدش می‌رسید به من. من در میان لایه های گه و کثافتم. تنها. گوشی توی دستم. در حال نوشتن. در حال دیدن. چک کردن. در حال شکافتن خودم. در حال صبر کردن برایت. می‌رسید به من. غمگین. خوشحال. خالی. در حال قضاوت جهان.

.

سلام من اومدم.بعد مدت ها ننوشتن.دل تنگ وبلاگ عزیزم شدم.خب گویا بلاگفا یه سری تغییرات داده تو ظاهرش و پنل کاربریش.بعد مدت ها. و همین تغییر باعث شده برخی دیتا بیس هاش پاک بشه! و پست فروردین من هم! به هرحال. خواستم بگم.خرداد و تیر همیشه ماه های چندان جالبی برای من نبودن.اما خداروشکر امسال.تا امروز که 23 خرداد هستیم.بد نبوده.یه ذره کسل کننده و روتین شایدولی بد نده.و بابتش باید بگم خداروشکر

.

سلام خدا جونم. دلم برای نوشتن برات تنگ شده، خیلی محتوا مینویسم این روزا.ولی همشون برا مردم بوده و دل نوشته من به تو نبوده. دلم برات تنگ شده با اینکه پیشمی از رگ گردن بهم نزدیک تری.خدا جونیم.یه شب قدر دیگه شده و این بنده پر توقعت اومده تا باز ازت درخواست های زیاد زیاد داشته باشه. خدا جونیم منو برای تمام کوتاهی هایی که میکنم ببخش.برای همه کارای اشتباهم.عصبانیتام قدردان نبودنام. وسط این همه کار بد :)) یه خوبی تو خودم ساختم که دوسش

.

نظاره کن نگاهِ ما را ، که پرده ای دیگر بکَند میکنم صدا را ، که با دلت حرفی بزنم به تنِ تو پیوسته نشد ، دو دستِ عاشقم به سیاهی برگشته قدم ، قدم دقایقم به من و این کاشانه بگو ، بگو که زنده ایم تو به گوشم افسانه بگو ، که دلفسرده ایم شبِ دیرین شیرین نشود ، نگهت از یادم نرود تو دعا کن قلبم برهد ، که به تلخی پایان بدهد شب است و ناله های طوفان ، من و ستاره نافروزان شب است و ناله های طوفان ، من و ستاره نافروزان به تنِ تو پیوسته نشد ، دو دستِ عاشقم به سیاهی

.

سلام وبلاگم.رفیق خوبم. رسیدیم به اخرین روز سال 98. چه سالی بود امسال.پر از طولانی بودنا و کوتاه گذشتنا بزرگترین دستاوردم برخلاف تصور اونچه به نظر میاد اینه که ترسم از خیلی چیزا از بین رفته.کامل پذیرفتم ادمیزاد خیلی جون سخته.بارها فکر میکنه میمیره و دیگه نمیشه ادامه داد.اما بازهم پوست کلفت تر از همیشه پا میشه و زندگی میکنه. اینارو که مینویسم از غم یا نا امیدی نیست به هیچ وجه.اتفاقا حالم خوبه.فقط حس بزرگسالی بهم دست داده.بزرگسالی که

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

آموزش زبان انگلیسی مجله اينترنتي rahnod32 آموزش عکاسی خدایا هیچ عاقل را مبادا بخت بد روزی... هتل هاي اصفهان clevers چگونه از ايران مهاجرت كنيم دانلود جدیدترین آهنگ ها از خوانندگان ایرانی